آمریکایی که من کشف کردم
ولادیمیر مایاکفسکی | ترجمهٔ یولتان سادیکُوا
مایاکُفسکی در ۱۹۲۵ به آمریکا رفت. و در سر راهش از مکزیک میگذشت – یا میخواست بگذرد – چون در مصاحبهای که در مکزیک کرد، گفت که میخواهد در باب مکزیک بنویسد. در واقع او پیش از آمریکا، مکزیک را کشف کرده بود. سرزمین اصلی سرخپوستان بومی قاره، سرزمین مایاها – با نام جعلی آمریکا – که دوستانی چون دییِگو ریوِرا و آلفونسو رِیِس، در آنجا داشت، و حزب کمونیست آنجا . . . و این سفر مایاکُفسکی، چون همیشۀ او –چه در شعرهایش و چه در این سفرنامه– مواجهۀ شاعر است با واقعیت. سفری به درون مکانیزم جهان –سفری به سدوم و عموره– و بازگشتی یأسآلود به مکانیزم دیگر –به خود، و خودِ همگانیِ خود– که ناگزیری شرافت او، جز خودکشی چیزی نبود.
من
تومویوکی هوشینو | ترجمهٔ پیام غنیپور
من با نوع خاصی از کلاهبرداری آغاز میشود که در ژاپنِ سالهای اخیر بسیار رواج داشته … تومویوکی هوشینو این مسئلهٔ رایج در ژاپن را بهانه میکند تا به ابعاد دیگری از وضعیت ذهنیِ شکنندهٔ افراد و جامعهٔ معاصر بپردازد … میتوان به طور کلی و خلاصه گفت که هوشینو از جُرمی معمول فراتر رفته و کاوشی میکند در خودشناسی و هویتیابی؛ از گمگشتگی و ناپیوندیِ انسانها سفری میکند به جهانی که خاطرهها و حافظههای افراد در هم ادغام شدهاند و غیر قابل اعتمادند؛ هویتها سیّالند، و حل شدهاند در نظامی که فقدان شخصیت و فردیت دارد.